جالبه از ۱۲ سالگی به بعد من همیشه عذاب وجدان داشتم.
همیشه سعی میکردم؛ کم مصرف کنم. درست مصرف کنم.
همیشه فکر میکردم ما پول نداریم.
و چون تمام خرج های خونه با مامانم بود و من میدیدم که هی پیر و شکسته تر میشه،
فکر میکردم تقصیر ماست.
با بابام وحشتناک اختلاف داشتن و همش مثل احمقا مامانم گریه میکرد. یا میدویید یا ناراحت بود.
هر دوشون همینطور بودن
هم مامان هم بابا.
خب من فرزند همون خونوادم. این توجیح نیست.
تو چنین محیطی بزرگ شدم. تحت تربیت این ادما.
الب
درباره این سایت